استرس نويسنده:نسرين امامي نائيني

آموزش پیش از ازدواج‘ خانواده‘ مهارتهای زندگی‘ وغیره
آموزشی
نويسندگان
جدیدترین مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آموزش پیش از ازدواج‘ خانواده‘ مهارتهای زندگیو آدرس mahmoodi.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

 
 
 
 
 
مقدمه
     زندگي هر انساني پر از نشيب و فراز است. هيچ روزي همانند روز قبل نيست و هر روز مسايل و موضوعات جديدي در زندگي انسان رخ مي‌دهد. بعضي از اين موضوعات مسايلي پيش پا افتاده و كوچك هستند و سازگاري چنداني نمي‌طلبند. ولي مسايل و موضوعات ديگري نيز وجود دارند كه تغييرات زيادي را در زندگي فرد پيش مي‌آورند و فرد بايد تلاش و كوشش زيادي انجام دهد تا بتواند دوباره با زندگي و مسايل آن سازگار شود. به مسايل و موضوعات و موقعيت‌هايي كه سازگاري فرد را بر هم مي‌زنند و ضرورت سازگاري دوباره را ايجاد مي‌كنند، “استرس” مي‌گويند. به اين ترتيب هر تغييري در زندگي يك استرس و فشار است. چرا كه تغييرات جزيي نظم زندگي معمول ما را برهم مي‌زند و ما را بر آن مي‌دارد تا خودمان را در زندگي، با اين شرايط جديد دوباره سازگار نماييم. به اين ترتيب تغييرات كوچك كه تلاش چنداني براي سازگاري مجدد فراهم نمي‌آورد را ميكرو استرس يعني استرس‌هاي كوچك و يا خفيف و موضوعاتي كه تغييرات چشمگير و عظيمي را در زندگي بوجود مي‌آورد ماكرواسترس يا استرس‌هاي بزرگ و عظيم مي‌نامند.
     نمونه‌هايي از استرس‌هاي كوچك يا ميكرواسترس‌ها، معطل شدن در صف اتوبوس و رو به رو شدن با اتوبوس بسيار شلوغي است كه اصلاً در ايستگاه توقف نمي‌كند؛ در اين شرايط فرد مجبور است الگوي معمول رفتن به محل كار خود را تغيير دهد و از وسايل ديگري براي رفتن به محل كار خود استفاده كند تا دير به محل كار خود نرسد. در اين موقعيت فرد بايد شرايط معمول زندگي خود را تغيير دهد تا بتواند مانع از دير رسيدن به محل كار شود و از رو به رو شدن با مشكلات اداري جلوگيري كند. نمونه‌اي از استرس‌هاي شديد طلاق يا فوت همسر است، زيرا تمامي زندگي فرد را دستخوش تغيير مي‌‌كند و پس از آن تمام نقش‌‌ها و وظايف خانوادگي عوض مي‌شود. مثلاً خانمي كه همسرش فوت مي‌كند، براي تأمين مخارج خانواده مجبور است كه كار كند و يا بيش از سابق كار كند؛ و حتي ممكن است منزل خود را تغيير دهد و همراه يكي ديگر از بستگان خود زندگي كند تا بتواند از عهده‌ي تأمين مخارج زندگي و خانواده‌اش بر آيد.
     استرس يا فشار رواني چه شديد باشد و چه خفيف، مسلماً واكنش‌هاي عاطفي متنوعي را در فرد برمي‌انگيزد و باعث مي‌شود كه فرد احساس عصبانيت، غمگيني، ترس و يا اضطراب كند.
     اما مي‌‌توان با آموزش برخي مهارت‌ها هم از شدت استرس‌هاي حاكم بر فرد كاست و هم از بروز برخي احساسات ناخوشايند جلوگيري نمود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
تعريف استرس و ماهيت آن
     استرس در نظر دانشمندان مختلف معاني متفاوتي دارد. برخي از پژوهشگران استرس را به عنوان حالتي از محيط تعريف كرده‌اند، مثل استرس كار، رقابت، …. مطابق با اين تعريف استرس بيانگر مجموعه‌اي از نيروهاي خارجي است كه فرد يا گروهي را تحت تأثير قرار مي‌دهد. ديدگاه ديگر، استرس را واكنش‌هاي فيزيولوژيك و روان شناختي دروني فرد يا گروه به هنگام مواجهه با محيط تهديدآور و چالش انگيز مي‌داند.
     از ديدگاه ما، استرس نه يك محرك است و نه يك پاسخ، بلكه برايند تعاملي است كه هم فرد و هم محيط را تحت تأثير قرار مي‌دهد. به عبارت ديگر، استرس در رابطه بين فرد و محيط به وجود مي‌آيد. كه طي آن رابطه در نظر فرد فشار آورنده و كنترل آن براي او سخت مي‌شود.
     اما اين فشاري كه فرد احساس مي‌كند ضرورتاً شامل موضوعات منفي نمي‌شود، بلكه وقايع مثبت هم ممكن است استرس‌زا باشد. مثلاً بچه‌دار شدن، شروع كار جديد، رفتن به مدرسه‌ي جديد، خانه‌ي جديد، و غيره. چرا كه حتي در اين گونه رويدادها و حوادث مثبت باز هم ضرورت و نياز به سازگاري مجدد وجود دارد. مثلاً دختري كه قبل از ازدواج فقط درس مي‌خوانده و هيچ وظيفه و مسؤوليت ديگري در خانواده نداشته پس از ازدواج بايد وظايف و نقش‌هاي اداره منزل، رسيدگي به ميهمانان و غيره را بر عهده بگيرد و يا پسري كه قبلاً كار مي‌كرد و مخارج زندگي خود را تأمين مي‌نمود پس از ازدواج علاوه بر تأمين مخارج شخصي خود بايد كرايه منزل و هزينه‌هاي خانه و خانواده را بپردازد، مسؤوليت اداره يك خانواده را بر دوش بگيرد و اين به منزله‌ي تغيير در نقش‌هاي قبلي فرد و پذيرفتن و انجام نقش‌هاي ديگري است كه فرد بايد خود را با آن سازگار كند. همان‌طور كه مشخص است ضرورت سازگاري دوباره در اين مورد نيز وجود دارد و سازگاري دوباره و تغيير به منزله وجود استرس است.
     از طرف ديگر فشار رواني هميشه نامطلوب نيست. در مقابل فشار رواني بد، فشار رواني خوب قرار دارد. هنگامي‌كه خواست‌هاي يك موقعيت با توانايي‌هاي ما جور در آيند، فشار رواني خوبي بر ما وارد مي‌شود.
در اينجا لازم است ميان فشار رواني خوب (كه آن را يوسترس مي‌نامند) و فشار رواني بد (كه آن را ديسترس مي‌نامند) تفاوت قايل شد.

 

فشار رواني شديد
 
 
فشار رواني خوب
(USTRESS)
فشار رواني
)STRESS)
فشار رواني بد
 
DISTRESS))
 
فشار رواني خفيف
 
 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

شكل 1-1: شدت و كيفيت فشار رواني
 
     فشار رواني، هنگامي خوب است كه با استفاده از برانگيختگي، پاسخ‌هايي براي كنار آمدن با محرك تنش‌زا به وجود آورد.فشار رواني خوب هنگامي رخ مي‌دهد، كه محرك تنش‌زا توانايي‌هاي فرد را به چالش بر مي‌انگيزد، اما بر آن غلبه نمي‌كند. زماني كه محرك تنش‌زا بر توانايي‌هاي فرد براي كنار آمدن، غلبه كند يا آنكه از برانگيختگي ايجاد شده به گونه‌اي سازنده استفاده نشود، فشار رواني بد رخ مي‌دهد.
     بنابراين مي‌توان گفت وجود سطحي از استرس براي ايجاد انگيزه در فرد لازم است. به عبارت ديگر اگر فرد در زندگي خود با هيچ موقعيت تنش برانگيزي روبرو نشود، در نهايت احساس خشتگي و دلمردگي مي‌كند و از زندگي خود راضي نيست؛ برعكس اگر شدت اين فشار رواني خيلي زياد بشد باز هم فرد دچار خستگي مفرط، بيماريهاي جسمي ـ رواني و … مي‌شود و اعتماد به نفس او كاهش مي‌يابد. اما سطح معيني از استرس در فرد ايجاد خلاقيت، پيشرفت تغيير و احساس رضايت مي‌كند.
     علاوه بر اين روانشناسان بر اساس مدت زماني كه فرد تحت شرايط تنش‌زا به سر مي‌برد استرس‌ها را به دو دسته حاد و مزمن طبقه‌بندي كرده‌اند.
     اينان معتقدند، استرس حاد به استرسي گفته مي‌شود كه براي مدت كوتاهي وجود دارد و فرد زمان زيادي را براي مبارزه با آن صرف نمي‌كند. نمونه‌اي از اين استس‌هاي كوتاه مدت عبارتند از ابتلا به يك بيماري مثل آپانديس، يك بحران مالي موقت، مشاجره با راننده تاكسي و ….
     اما استرس مزمن، استرس بلند مدت و طولاني مي‌باشد و ممكن است سالهاي سال يك فرد را اسير خود نمايد. نمونه‌هايي از اين استرس عبارتند از: يك بيماري مزمن مانند فلج، داشتن يك معلول در خانواده، بدهكاري و مشكل مالي طولاني مدت، مشاجره قديمي بين والدين، اختلاف قديمي افراد فاميل با يكديگر و ….
     همانطوركه ملاحظه مي‌كنيد استرس‌هاي حاد استرس‌هايي هستند كه كوتاه مدت بوده و در نهايت با اتخاذ يك راهكار مناسب از بين مي‌رود. در بسياري از موانع زماني كه فرد نتواند عوامل فشارزاي حاكم بر خود و زندگيش را شناسايي كند و راهكارهاي مناسبي براي كنترل و يا حل آن پيدا كند. اين استرس در فرد باقي مانده و فشار رواني حاد تبديل به فشار رواني مزمن مي‌شود.
روان‌شناسان معتقدند خوب يا بد بودن فشار رواني و در پاره‌اي اوقات حاد يا مزمن شدن فشار رواني بستگي به چند عامل دارد كه عبارتند از: ويژگي‌هاي محرك تنش‌زا، ويژگي‌هاي شخص، حمايت‌هاي اجتماعي و راهبرد مقابله‌اي كه مورد استفاده قرار گرفته است. براي آنكه عوارض نامطلوب يك فشار رواني را تعيين كنيم بايد هر چهار متغير را در نظر داشته باشيم.
 
 
1) ويژگي‌هاي محرك تنش‌زا
     در مجموع محرك‌هاي تنش‌زا زماني باعث ايجاد فشار رواني بد مي‌شوند، كه خواست‌هاي موقعيت‌ از قابليت‌هاي ما بيشتر باشد. برخي از ويژگي‌هاي تعيين‌‌كننده‌ي قدرت آسيب‌رساني محرك‌هاي تنش‌زا به شرح زير هستند:
 
الف) امكان كنترل طول دوره‌ي فشار رواني: كنترل داشتن در طول دوره‌ي يك رويداد فشارزا از شدت فشار رواني كم مي‌كند. به‌عبارت ديگر محرك‌هاي تنش‌‌زا هنگامي زيان بيشتري مي‌رسانند كه هيچگونه مهاري بر آنها نداشته باشيم. براي مثال دو گروه را زماني كه مشغول تصحيح اوراق امتحاني بودند در معرض سر و صداي بلند قرار دادند. به آزمودني‌هاي گروه اول گفته شده بود كه با فشار دادن يك تكمه مي‌توانند سر و صدا را قطع كنند، اما از آن‌ها نخواسته بودند، كه چنين كاري بكنند. با آنكه هيچكدام از آزمودني‌هاي مزبور تكمه را فشار ندادند، اما مي‌دانستند كه قادرند سر و صدا را مهار كنند. آزمودني‌هاي گروه دوم به هيچ وجه نمي‌توانستند سر و صدا را متوقف سازند. هر دو گروه مجبور بودند تحت شرايطي به كار بپردازند كه در آن محرك تنش‌زاي فيزيكي يكسان وجود داشت. اما عملكرد گروهي كه امكان مهار محرك ناخوشايند را داشت، بهتر بود.
 
ب) پيش‌بيني پذيري، عامل ديگري كه فشار رواني را قابل تحمل‌تر مي‌سازد، قابليت پيش‌بيني است.مسلماً زماني كه قدرت پيش‌بيني وجود داشته باشد، يعني بتوانيم پيش‌بيني كنيم چه پيش خواهد آمد، فشار رواني حاصل از موقعيت قابل تحمل‌تر و سازگاري ما بيشتر خواهد بود. حتي اگر قادر به كنترل فشار رواني نباشيم، توان پيش‌بيني موقعيت از شدت فشار رواني خواهد كاست.
 
2) ويژگي‌هاي شخصي
     افراد مختلف، در برابر محرك‌هاي تنش‌زا پاسخ‌هاي متفاوتي از خود نشان مي‌دهند. برخي افراد در برابر عوارض محرك‌هاي تنش‌زا بسيار آسيب‌پذيرند و برخي ديگر بسيار مقاوم هستند. اينان استعداد تبديل فشار رواني بالقوه‌ي بد، به يك فشار رواني خوب را دارند و مي‌توانند بسياري از محرك‌هاي تنش‌زا را كاهش دهند. برخي از عوامل شخصي كه بر آسيب‌‌پذيري شخص نسبت به فشار رواني تأثير مي‌‌گذارند عبارتند از: خود انگاره ـ ارزيابي شناختي ـ احساس كارايي.
الف) تيپ شخصيتي: يكي از مهمترين عوامل موثر بر شدت فشار رواني‌اي كه فرد احساس مي‌كند، نوع شخصيت فرد است. بر اساس مطالعات انجام شده، سبك شخصيتي خاصي وجود دارد كه بسيار حساس و تحرك‌پذير است و به آن “شخصيت الف” مي‌گويند.
     خصوصيات و ويژگيهاي اين افراد عبارتند از: حساسيت بيش از حد به زمان، اين افراد به شدُت به زمان حساس‌اند. براي اين افراد معطلُي در صف بانك بسيار مشكل است. عصباني هستند و خصومت زيادي دارند، به خصوص زماني كه با مانعي در راه رسيدن به اهداف‌شان مواجه شدند. مشكلات و شكست‌هايشان را به ديگران نسبت مي‌دهند و ديگران را به عنوان مقصر اعلام مي‌كنند. به همين دليل از ديگران عصباني هسند. ملاك ارزش خود را فعاليت‌ها و كارهايشان مي‌دانند. بشيار كمال‌گرا هستند و انتظارات زيادي از خود دارند. چندان به استراحت و آرامش خود توجهي ندارند، به طوري كه در روزهاي تعطيل از اين كه كاري انجام نمي‌دهند. احساس گناه و عذاب وجدان مي‌كنند. در نهايت چنين شرايطي باعث مي‌شود كه اين افراد در خطر بالاي ابتلا به اختلالات روان تني، به خصوص بيماري‌ها و اختلالات دستگاه قلب و عروق، دچار شوند. بر خلاف شخصيت الف، “شخصيت ب”، افرادي هستند با آستانه تحريك نسبتاً بالا. اين افراد انعطاف ‌پذيرتر و واقع بين‌تر از تبپ شخصيتي الف هستند، اوقاتي را به استراحت و لذت بردن از زندگي خود اختصاص مي‌دهند، حساسيت زيادي به زمان ندارند و هرگاه كه مشكلي پيش آيد به صورت سازگارانه و واقع بينانه‌اي به حلّ آن مي‌پردازند و در فرايند حل مسأله بسيار خلّاق‌اند.
     نكته‌ي مهم آن است كه شخصيت الف بر خلاف فشار زيادي كه بر جسم و روان خود وارد مي‌كند، در مقايسه با شخصيت ب از موفقيت و پيشرفت كمتري برخوردارند
ب) خود انگاره: تصوري كه ما از خود داريم عامل مهمي در چگونگي تأثير محرك‌هاي محيطي بر ما است. به‌عبارت ديگر اگر شما خود را توانمندتر از آنچه هستيد تصور كنيد، آن‌گاه كه مي‌خواهيد از اين توانمندي‌هاي خيالي در مواجهه با موقعيت‌هاي سخت زندگي استفاده كنيد خود را ناتوان مي‌بيند، و اين ناتواني اضطراب برانگيز است.
برعكس هنگامي كه شما توانمندي‌هاي خود را كمتر از آنچه كه هست مي‌دانيد، از مواجهه با موقعيت‌هاي سخت گريزان مي‌شويد، چرا كه باور داريد شما قادر به حل بسياري از مسايل نيستيد. اين نگرش منفي باعث مي‌شود به هنگام برخورد با موقعيت‌ها به‌دليل ترس و نگراني اوليه‌اي كه داريد نتواند ارزيابي صحيح و دقيقي از موقعيت داشته باشيد. مسلماُ نداشتن شناخت صحيح از موقعيت منجر به افزايش سطح اضطراب و بروز پاسخ‌هاي نامناسب مي‌شود. پاسخ نامناسب خود باعث كاهش اعتماد به نفس و تقويت خود پنداره منفي مي‌شود.
بنابراين هر چه‌قدر شناخت شما از خود واقعي‌تر باشد و توانمندي‌ها و نقاط ضعف خود را بهتر بشناسيد، در برخورد با موقعيت‌هاي سخت سخت فشار رواني كمتري را تحمل مي‌كنيد.
 
ج) ارزيابي شناختي: يك رويداد فشارزاي معين را دو آدم متفاوت ممكن است به دو صورت كاملاً متفاوت ادراك كنند و اين امر به معنايي بستگي دارد كه آن موقعيت در نظر هر يك از آنان دارد. اهميت خود واقعيت‌هاي عيني يك موقعيت، كمتر از اهميت برآوردي است كه افراد از آن موقعيت‌ها مي‌كنند. براي مثال ناراحتي ناشي از زايمان براي زني كه با اشتياق در انتظار تولد فرزندش است به مراتب كمتر فشارزاست، تا براي زني كه هيچ ميلي به مادر شدن ندارد.
     افزون بر اين، ادراك شخص از يك رويداد فشارزا، به برآورد او از “درجه‌ي تهديد آميز بودن آن رويداد” نيز بستگي دارد. موقعيت‌هايي كه شخص آنها را تهديدي براي زنده ماندن خود (اطلاع از ابتلاء به سرطان) يا تهديدي براي اعتبار و ارزش خود ‌(شكست در شغلي كه خودش برگزيده) مي‌بيند، بيشترين فشار رواني را ايجاد مي‌كند.
 
د) احساس كارايي: اطمينان خاطر آدمي به اينكه مي‌‌تواند يك موقعيت فشارزا را به‌خوبي اداره كند نيز عامل عمده‌اي در تعيين شدت فشار رواني بشمار مي‌رود.
هر چه‌قدر افراد از اعتماد به نفس بالاتري برخوردار باشند و توانمندي‌هاي خود را باور داشته باشند در رويارويي با موقعيت‌هاي تنش‌زاي زندگي فشار كمتري را احساس كرده و با تسلط و قدرت بيشتري به مصاف مسايل مي‌روند.
 
3) حمايت اجتماعي
با توجه به اينكه معناي حمايت اجتماعي بسيار گسترده است، ما توجه خودمان را فقط به جنبه‌ي خاصي از حمايت اجتماعي معطوف كرده‌ايم. مقصود از حمايت اجتماعي در اين مبحث حمايت‌هاي عاطفي و رواني ـ اجتماعي‌اي است كه افراد به هنگام روبه‌رو شدن با رويدادهاي ناخوشايند و موقعيت‌هاي تنش‌زا دريافت مي‌كنند.
     به نظر مي‌رسد، هنگامي كه افراد در شرايط نامناسب و فشارزايي هستند؛ حمايت‌هاي عاطفي و توجه مردم، تحمل شرايط ناخوشايند را آسان‌تر مي‌كند. واقعيت امر اين است كه در اغلب موارد اگر آدمي مجبور باشد بدون ياري ديگران و به تنهايي با رويدادهايي مانند طلاق، مرگ عزيزان يا بيماري‌هاي سخت رو به رو شود بر شدت آسيب‌زايي اين رويدادها افزوده خواهد شد.
     همچنين تحقيقات نشان مي‌دهد، هنگامي كه محرك‌هاي تنش‌زا شبكه‌ي حمايت اجتماعي ما را از هم مي‌پاشند، افراد فشار رواني شديدي را متحمل مي‌شوند كه كنار آمدن با آن دشوار خواهد بود. براي مثال زماني‌كه بر اثر طلاق خانواده‌اي از هم پاشيده مي‌شود، بر تك تك اعضاي خانواده فشار رواني شديدي وارد مي‌شود.
پژوهش‌ها بيانگر اين واقعيتند كه مردماني كه پيوندهاي اجتماعي گسترده‌تري دارند ـ ازدواج، دوستان و بستگان نزديك، عضويت در مجامع گروهي ـ بيش از كساني كه از پشتيباني اجتماعي كمتري برخوردارند، عمر مي‌كنند و كمتر از آنان گرفتار بيماري‌هاي ناشي از استرس مي‌شوند.
در كنار تمامي اين مطالب، توجه به اين نكته ضروري است كه اگر چه حمايت‌هاي اجتماعي به افراد كمك مي‌كند تا استرس‌ها را راحت‌تر تحمل كنند، اما اگر اين حمايت‌ها بيش از اندازه باشد خود موجب تداوم پاسخ‌هاي استرس ناسازگار مي‌شود. اغلب اوقات افراد تحت استرس دچار ترس، رفتارهاي اجتنابي، اضطراب، افسردگي، خشم و غيره مي‌شوند و با اين قبيل رفتارها واكنش‌هايي را در ديگران برمي‌انگيزند كه باعث حفظ و تداوم الگوهاي نامناسب مقابله با استرس در فرد مي‌شوند. براي مثال تصور كنيدكه علي پسري است 25 ساله و از امتحان مي‌ترسد. به همين دليل حاضر نيست كه در هيچ امتحان استخدامي شركت كند. علي با اين كار خود از رويارويي با موقعيت اضطراب برانگيز اجتناب مي‌كند. اگر اطرافيان براي حل اين مسأله به‌دنبال راهي بگردند كه علي بتواند بدون امتحان استخدامي در جايي استخدام شود (با پول دادن يا پارتي بازي كردن)، فرصت روبرو شدن با ترس‌ها و اضطراب‌ها را از وي مي‌گيرند، به‌عبارت ديگر حمايت افراطي مانع از آن مي‌شود كه فرد بتواند ترس‌ها و ناتواني‌هايش را در عمل به محك تجربه بگذارد. اين امر موجب مي‌شود كه فرد راهكارهاي مقابله مناسب با استرس را فرا نگيرد و به تكرار همين الگوي اجتنابي بسنده كند. ناتواني در غلبه بر رويدادهاي تنش‌زا و وابستگي به حمايت ديگران موجب كاهش اعتماد به نفس فرد مي‌شود، در ادامه، اين وضعيت الگوهاي اجتنابي، حمايت افراطي را در اطرافيان افزايش مي‌دهد و حلقه معيوب بين رفتارهاي اجتنابي و ترس از يك سوي و فقدان اعتماد به نفس از سوي ديگر تقويت مي‌شود.
 
4) راهبردهاي مقابله‌اي
     افراد مختلف در مقابله با موقعيت‌هاي استرس برانگيز راهكارهاي مختلفي را به‌كار مي‌برند. هر چه‌قدر افراد مجهز به راهكارهاي مناسب‌تري جهت مقابله با موقعيت‌هاي ناخوشايند باشند، مسلماً به استرس كمتري دچار خواهند شد. در خصوص راهبردهاي مقابله با استرس در صفحات بعد به تفضيل صحبت خواهد شد.
     پس به‌طور خلاصه مي‌توان گفت، زماني كه فرد خود را باور دارد، توانمندي‌هاي خود را مي‌شناسد، از حمايت اجتماعي مناسبي برخوردار است و بر اين باور است كه فشار رواني ايجاد شده در حد توان اوست و مي‌تواند با استفاده از روش‌هاي مقابله‌اي شرايط تنش‌زا را تحت كنترل در آورد، در هنگام مواجهه با شرايط سخت زندگي استرس شديدي را متحمل نمي‌شود و چه بسا اين فشار رواني ايجاد شده را مثبت ارزيابي كند، چرا كه شرايط سخت و مشكلات زندگي به او فرصت مي‌دهند تا بتواند توانمندي‌هاي خود را بسنجد و در جهت رشد و تقويت آنها گام بردارد. چنين شرايطي باعث تقويت اعتماد به نفس و افزايش احساس كارايي فرد مي‌شود.
     اما برعكس، زماني كه فرد توانمندي‌هاي خود را نمي‌شناسد، از حمايت اجتماعي پاييني برخوردار است و راه‌هاي مقابله با شرايط تنش‌زا را نمي‌داند، در برخورد با موقعيت‌هاي تنش‌زاي زندگي، استرس و فشار رواني شديدي را متحمل مي‌شود، تنش و فشار رواني شديد مانع از اين مي‌شود كه فرد بتواند به درستي فكر كند و تصميم بگيرد. تصميم‌گيري‌هاي غلط خود باعث افزايش فشار رواني حاكم بر فرد مي‌شود و اعتماد به نفس او را پايين مي‌آورد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

ميزان فشار رواني كه شخص احساس مي‌كند

 
ارزيابي شناختي معني رويدادها در زندگي
 
احساس كارايي
پيش‌بيني پذيري رويداد فشارزا
دسترسي به حمايت‌هاي اجتماعي
كنترل بر طول دوره‌ي فشار رواني
 
خود انگاره
راهبردهاي
مقابله‌اي
 
تيپ شخصيتي
 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

شكل 2-1: عوامل موثر در ميزان فشار رواني كه شخص احساس مي‌كند.
 
 
 
 
 
 
 
شناسايي علايم استرس
     تا بدين جا استرس را تعريف كرده و با ماهيت آن آشنا شديم، اما به راستي چگونه مي‌توان فهميد كه ما تحت شرايط استرس‌زايي قرار داريم يا نه؟
     روان‌شناساسن معتقدند انسان موجودي Bio – Psycho – Social است. به عبارت ديگر انسان موجودي است با ابعاد رواني، اجتماعي و فيزيولوژيكي كه اين ابعاد همواره در تعامل با بكديگر هستند.
     به همين دليل، وقتي ما تحت شرايط تنش‌زا و ناخوشايندي قرار مي‌گيريم، فشار رواني حاصل از آن در تمام ابعاد وجودي ما اثر خود را نشان مي‌دهد.
واكنش‌هاي جسماني حاصل از شرايط تنش‌زا كه در اثر فعال شدن بخش سمپاتيك دستگاه عصبي خود مختار بوجود مي‌آيد عبارتند از:
     افزايش ميزان ضربان قلب، بالا رفتن فشار خون، تندي تنفس، انقباض عضلات و درد ناشي از آن، لرزش اندام‌هاي مختلف بدن، سردردهاي شديد و ميگرن، زخم معده، حالت تهوع، تكرر ادرار، اسهال، و هزاران هزار نشانه‌ي جسماني ديگر.
علايم رواني ناشي از استرس عبارتند از:
     اشكال در تمركز، ناتواني در تصميم‌گيري، اختلال در عاطفه فراموشي، افزايش افكار ناكارآمد، افسردگي، كاهش علاقه و و بي علاقه شدن، كاهش انگيزه، احساس خستگي، احساس غم و غصه، عصبانيت.
علايم رفتاري ناشي از استرس نيز عبارتند از:
     اجتناب از رفتن به موقعيت‌هايي كه اضطراب برانگيزند، انزواي اجتماعي، اختلالات خواب، پرخاشگري، عصبانيت و تغيير اشتها (بعضي افراد تحت شرايط تنش‌زا اشتهايشان زياد مي‌شود و برخي ديگر نمي‌توانند غذا بخورند)، بي‌قراري و ناآرامي.
علايم اجتماعي ناشي از شرايط تنش‌زا عبارتند از:
     ناتواني در برقراري روابط اجتماعي مناسب، پايين آمدن بازده كاري، از دست دادن دوستان و آشنايان و نهايتاً انزواي اجتماعي.
     همه اين علايم، نشانه‌هايي هستند كه به شما كمك مي‌كنند، متوجه شويد در چه شرايطي هستيد. واقعيت اين است كه گاهي زندگي ما انسان‌ها آن چنان با استرس و فشار توأم شده است، كه خود متوجه نيستيم چه خطراتي ما را تهديد مي‌كند. علاوه بر اين امروزه به‌دليل شرايط خاص زندگي غالب ما انسان‌ها آن چنان به علايم مشخصه استرس عادت كرده‌ايم، كه آن را جزء لاينفك زندگي، خود تلقي مي‌كنيم. حال آن كه سهم عمده‌اي از وقت و انرژي ما صرف كنترل اين فشار رواني مي‌گردد و در آخر هم از زندگي و شرايطي كه در آن هستيم احساس نارضايتي مي‌كنيم.
     شناخت علايم و نشانه‌هاي ناشي از فشار رواني اين آگاهي را به ما مي‌دهد كه بدانيم وجود علايمي اين چنيني طبيعي نيست. اين علايم بيانگر اين واقعيت هستند كه ما تحت فشار رواني هستيم. فشاري كه سلامت جسم و روان ما را تهديد مي‌كند و بايد به‌دنبال راهكارهايي جهت با كاهش آن بود.
به زندگي خود فكر كنيد و ببينيد در چه موقعيت‌هايي اين علايم بيشتر ظاهر مي‌شوند؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
عوامل فشارزا (Stressor)
در افراد مختلف، عوامل متفاوتي مي‌تواند ايجاد فشار و تنش نمايند. در زير به برخي از كلي‌ترين و رايجترين عوامل بوجود آورنده‌ي استرس اشاره شده است.
1 ـ ناكامي
2 ـ تعارض
3 ـ باورها، عقايد و نگرش‌ها
4 ـ فشارهاي زندگي امروزي
 
     1.       ناكامي
     هنگامي كه راه دستيابي به يك هدف خواستني بسته مي‌شود، يا دستيابي به آن به تأخير مي‌افتد ناكامي روي مي‌دهد. ناكامي براي فرد تنش و فشار رواني به همراه دارد.
     در زندگي هر يك از ما موانع گوناگوني وجود دارد كه بر سر كوشش‌هايمان براي رسيدن به اهدافمان قرار مي‌گيرد. موانع فردي، محيطي و اجتماعي از مهمترين آنها است.
گاه چيزي كه مانع دستيابي آدمي به هدف و خشنودي وي مي‌شود، از كاستي‌هاي خودش سرچشمه مي‌گيرد. معلوليت‌هاي جسماني، نداشتن بعضي از توانايي‌ها و غيره ممكن است آدمي را از رسيدن به هدف باز دارد.
به جز اينها، هر كسي نمي‌تواند موسيقي‌دان مشهوري شود يا از پس امتحانات ورودي
چاپ این صفحه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 27 تير 1390 ] [ 14:7 ] [ میر محسن محمودی ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتان خوش آمدید >mohsen_mir@mihanmail.ir
امکانات وب